.:: تیکه کلام ::.
جنجال الکی بر سر عکس فائزه هاشمی با یک زن بهایی
اخیرا عکسی از دختر آقای رفسنجانی (فائزه) با یک جمع بهایی منتشر شده و عده ای شدیدا علیه آیت الله هاشمی شدند و به دخترش حمله کردند. بعضی ها هم فتواهای رهبری و بعضی مراجع رو در مورد بهایی ها گذاشتند و گفتند این ها نجس هستند!
تا جایی که من میدونم فائزه هاشمی توی زندان با این خانم بهایی - فریبا کمال آبادی - که کنارش نشسته، هم بند بوده و اخیرا این خانم از زندان به مرخصی اومده و فائزه هاشمی رفته عیادتش. من فکر نمی کنم حتی اگر بهایی ها کافر هم باشند، بدتر از اون مشرکینی باشند که بر سر و صورت پیامبر مدفوع حیوانات رو میریختند و بهش سنگ میزدند ، با این حال پیامبر وقتی یکی از اونها مریض شد، به عیادتشون رفت.
و در مورد بهایی ها هم، یک عقیده ای دارند که ما - منظورم بعضی از مراجع - اون عقیده رو انحرافی و گمراه می دونیم، اما آیا اینها "انسان" نیستند؟ مگه میشه انسان به خودی خود نجس باشه؟ از کجا معلوم که منِ مسلمانِ شیعه، پاک تر از این انسان باشم و گناهم کمتر از بهایی ها باشه؟
اصلا نمی دونم چه حساسیتی هست روی این گروه که اسم بردن ازشون هم جرمه! خواهرم کلاس زبان میرفت و میگفت یکی از همکلاسی هاش یک دختر بهایی بوده و از اعتقاداتش تعریف کرده و اینکه از همه چیز محروم هستند و مجبورند به دروغ موقع پر کردن فرم کنکور، جلوی مذهب بنویسن شیعه اثنی عشری! به محض اینکه بفهمن یک نفر بهایی هست، پدرش رو درمیارن و میگن با اسرائیل در ارتباطه!
این رفتار باعث شده که این گروه، بیشتر به چشم بیان و مظلوم جلوه کنند، طوری که یکی از دلایل تحریم های آمریکا به عنوان "نقض حقوق بشر" همین محدودیت زندگی برای بهاییان هست! آخه چرا گرهی که با دست میشه، باید با دندون باز کرد؟ ... بهایی ان، ولی آدمن، چطور برای یک سگ آزاری که کلیپش توی شبکه های اجتماعی پخش شد، کلی مجازات تعیین کردید که بگید حتی برای یک جیوونِ از دید شما نجس هم حق حیات قائلید، اما برای یک انسان این حق رو قائل نیستید؟
انتقاد به سفر استانی روحانی
با اینکه خوشحالم احمدی نژاد دیگه رئیس جمهور نیست و روحانی خیلی عاقل تر از احمدی نژاده، اما وقتی عکسهای سفرهای استانی آقای روحانی رو که می بینم، اصلا خوشم نمیاد.
این که با ماشین از یک جایی تا محل سخنرانی حرکت کنی و مردم رو دنبال خودت بکشونی، اصلا کار درستی نیست. یادمه خود آقای روحانی هم یکی از انتقاداتش به احمدی نژاد همین بود، یا شاید آقای میرحسین موسوی میگفت که کرامت انسان به کشوندن افراد به دنبال ماشین نیست.
این یک کار پوپولیستی و عوام فریبانه ست که احمدی نژاد مبدعش بود و روحانی هم ادامه دهنش شده. ماها خودمون انتقاد می کردیم به احمدی نژاد که چرا وقتی میری یک شهرستان، مدارس رو تعطیل می کنی و همه ی بچه های دانش آموز رو میاری پای سخنرانیت، اما حالا انگار برای سفرهای روحانی هم این اتفاق می افته.
البته شاید هم این یک خصلت مردم کشور ماست، بت پرستی و شاه دوستی، و اینکه دوست دارن هی دنبال ماشین یکی که رئیس میشه بدون و بهش نامه بدن! ... انگار هنوز خیلی کار داریم تا فرهنگ و سطح دانش مردممون بالاتر بره.
کاش ما ایرانی ها هوای همو بیشتر داشتیم
خارج از کشور، به قدری یک ایرانی و هموطنت رو دوست داری، که فکر می کنی یکی از اعضای فامیلت و رفیق قدیمیت رو پیدا کردی و بودن کنارش بهت آرامش و ذوق عجیبی میده... اینو خودم بارها تجربه و درک کردم که دارم اینجا میگم.
اگه حس کنیم همه ی ما ایرانی ها، از یک خونواده ایم، انقدر با هم جنگ و دعوا نمی کنیم، انقدر زیرآب همو نمیزنیم، انقدر دنبال چشم چرونی به ناموس دیگران(که ناموس خودمونه) و تیکه انداختن به این و اون نیستیم.
خواهش می کنم همه یک بار از ایران خارج بشید، فقط برای دو روز! اون وقت تازه متوجه حرفم میشید. بعدش اگه دست نوشته ی یکی رو توی فضای مجازی بخونید، فکر می کنید دست نوشته ی خواهر و برادر خودتون رو خوندید، با غمش ناراحت و با خوشحالیش احساس شادی می کنید.
من مدتهاست که علاقمند به دوستی با همه ی مردمم هستم و دلم میخواد همه با هم صادق و با احترام برخورد کنیم. ای خداااا ! میشه یعنی روزی که هممون عاشق همدیگه باشیم؟
از دیدن تصاویر ایرانی ها در سوریه ناراحتم
دیدنِ تصاویر شهادت و به اسارت گرفته شدن تعداد خیلی زیادی از نیروهای رزمنده ی ایرانی توی "خان طومانِ" سوریه، قلبم رو سوزوند. ما چه مدافع جنگ در سوریه باشیم چه مخالف باشیم، چه حامی سیاستهای نظام باشیم چه نباشیم، چه مذهبی باشیم چه غیر مذهبی، مگه میشه با دیدنِ دستِ بسته ی هموطنمون توسط دیوهای وحشی داعشی و القاعده ای، بغض نکنیم و ناراحت نشیم؟
این عربهای وهابی و تکفیری، به خونِ ایرانی جماعت تشنه هستند. کاری به بچه حزب الهی و بچه قرتی ایرانی ندارن، کلا اسم فارس و ایران بیاد، میخوان نابودش کنن. حالا دائما به این فکر می کنم که چه بلایی ممکنه بر سر این بیچاره ها بیارن؟! خیلی از این بچه هایی که میرن سوریه، صرفا از روی اعتقادات دینی میرن نه چیز دیگه ای. حالا یه عده شاید بگن به اینا پول میدن، مادام العمر خانوادشون رو تامین می کنن یا هرچیزی، آخه کدوم آدمیه که به خاطر پول،حاضر میشه بره توی دل داعشی که گردن میزنه و آدما رو زنده زنده می سوزونه؟!
کاری به بالایی ها نداریم، کسایی که شاید بالاتر از مسائل مذهبی (مثل دفاع از حرم حضرت زینب)، دنبال پیشبرد مسائل سیاسی (مثل دفاع از دولت بشار اسد) هستند، اما این بچه های جوونِ مظلوم چه گناهی کردند؟ اینها بعضیاشون همسر و نامزد دارند، بعضیاشون رسما عضو یک نهاد نظامی شدند و اون نهاد نظامی از اینها خواسته که در جنگ شرکت کنند.
من نمی دونم تا کی باید تصاویر جنگ و خونریزی رو ببینیم؟ تا کی به اسم دین، آدم ها کشته میشن؟ تا کی باید دلمون بلرزه از شنیدن خبر کشته شدن جوونای ایرانی؟... واقعا دردناکه، دلم برای مادراشون، خواهراشون، همسراشون و بچه های کوچولوشون میسوزه. کاش میشد مثل توافق هسته ای، سر سوریه و یمن و عراق، بین ایران و عربستان توافقی میشد و این "جنگِ نیابتی" خاتمه پیدا می کرد.
قدردانی از یک اقدام خوبِ دولت حسن روحانی
دزدی به سبکِ ایرانسل!
اینترنت خونه ی ما ، وایمکس ایرانسله... قبلا وقتی سر 30 روز اعتبارمون تموم میشد، اس ام اس و ایمیل میزد که پول پرداخت کنید، الان دو سه ماهه، یهو خود به خود می بینیم اینترنت قطع شد و باید پول بریزیم! امشب ساعت 12 این اتفاق افتاد و من بلافاصله رفتم...
این تُرک ها و آذری های صد در صد ایرانی
دو یا سه سال قبل بود که برای اولین بار رفتم استانبول ترکیه و فقط یکی دو روز اونجا بودم. از دیدنِ این همه شباهت بین ترک های ترکیه، با ترکهای کشور خودمون، متعجب شدم! لهجشون، حرف زدنشون، قیافه های بور و سفیدشون (مثل مردمان آذربایجان خودمون) و نوع پوشش و رفتار ایرانی مانند و حتی غذاهاشون مثل کباب، من رو هیجان زده کرد...
این وبلاگ به زودی بسته خواهد شد
گفتم لابد از خودم نوشتن، دردو دل کردن، از ضعف و ناراحتی گفتن، باعث این بازخورد از طرف مخاطبین مجازی میشه. بیام یک تغییر رویه بدم و هرچی که اطلاعات دارم، به خصوص اطلاعات روز سیاسی رو در قالب وبلاگ به نمایش بذارم. پیش خودم گفتم: لابد اینطوری کسی پیدا میشه با من دوست بشه و قدرم رو بدونه و به شخصیتم احترام بذاره!
اما این اتفاق نیفتاد. اصلا اینجا هیچ مخاطبی پیدا نکرد و تقریبا همون مخاطب های قدیمی هم فراری شدند! وقتی سطح نوشته ، خیلی از حد معمول بالاتر بره، یه عده اصلا نمی فهمن که تو چی میگی! یه عده هم کلا علاقه ای به دونستن اخبار و اطلاعات روز و مسائل سیاسی ندارند.
اینجا رو ادامه دادم و به هدفم نرسیدم. یک وبلاگ به درد نخور که احتمالا حالا خوراک یه عده جوجه ساواکی شده برای ساختن پرونده علیه من! باکی نیست! من که آب از سرم گذشته و هیچ امیدی هم به تغییر در زندگیم ندارم. گاهی فکر می کنم این جوجه ساواکی هایی که دارن دائما من رو شنود می کنن، ممکنه دلشون به حالم بسوزه و بگن: این آدم با این خانواده ای که داره، حقشه که از همه شاکی باشه، چون طبیعی ترین حقش این بود که الان متاهل می بود و زندگی درست درمونی میداشت.
علی ایجال، اینجا رو به زودی می بندم و اگر کسی تمایل به پیگیری نوشته های شخصی من داشت، در خبرنامه ی وبلاگ (پایین آمار سایت ) عضو بشه. یا میتونید از طریق کامنت همین پست هم ، با گذاشتنِ ایمیل اعلام آمادگی کنید.